اینجا، بدون من

فربد صالحی

۴ مطلب با موضوع «مملکت» ثبت شده است

نگاه نکن

مدتیه که علاقه‌ام به پیگیری اخبار و اتفاقات کشور رو از دست دادم. اگر هم به صورت اتفاقی یا از روی عادتِ تاسف‌بار «خبرخوانی» نگاهی به تیترها می‌کنم، همه‌چی به نظرم تکراریه و اصلا رغبتی پیدا نمی‌کنم که حتی یه پاراگراف از متن خبر رو بخونم. برای منی که یه زمان روزی چند روزنامه می‌خوندم و خوندن مجلات اجتماعی و سیاسی جزو لذت‌هام بود، تغییر بزرگی به نظر می‌رسه.

خودم که به موضوع فکر می‌کنم، به نظرم علتش ناامیدی از تاثیرگذاری در اتفاقاته. اون زمان که نمی‌ذاشتم یه سخنرانی، یه مصاحبه یا یه موضع‌گیری از دستم در بره و تو شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک خبرها رو بازنشر می‌کردم، چند پیش‌فرض ذهنی داشتم که الان فهمیدم همه‌شون غلط بوده.

مثلا فکر می‌کردم صحبت‌ها و مواضع افراد، نظر واقعی و باطنی‌شونه و مضحک‌تر اینکه نمی‌دونم به چه دلیلی این تصور رو داشتم که این افراد حتما نظرات و برنامه‌های جذاب‌تر و جالب‌تری هم دارن که در «مقطع حساس کنونی» فرصت ابرازش رو ندارن.

یا اینکه فکر می‌کردم حتما به مقطعی می‌رسیم که ما مردم باید تصمیمات سرنوشت‌سازی بگیریم که نیازمند شناختِ افراد و آگاهی از مواضع اونهاست و بنابراین باید به طور دقیق بدونیم که هر شخص یا حزب و دسته چه موضعی در قبال اتفاقات داشته.

گذشت زمان و شناخت بیشتر اون افراد و پیشینه، منافع و عملکردشون به تلخی بهم اثبات کرد چقدر غافل بودم و بخش مهمی از عمر رو چه بیهوده تلف کردم.

امروز حال من شبیه به حال شخصیت‌های فیلم "Don't Look Up" شده. در آخر این فیلم می‌بینیم که شخصیت‌های اصلی، با اطمینان از حتمی بودن مصیبت و نابودی، و ناامید از اینکه بتونن تاثیری در روند اتفاقات داشته باشن، با آرامش دور یه میز نشستن و سعی می‌کنن در چند ساعت‌ باقیمونده، بدون توجه به نزدیک شدن فاجعه، از حضور همدیگه و غذایی که مهیا کردن لذت ببرن.

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فربد

استیو جابز، بورس، دلار و ندای درونی

«استیو جابز» یه سخنرانی معروف داره تو مراسم فارغ‌التحصیلی دانشجوهای دانشگاه «استنفورد» در سال ۲۰۰۵. سه تا داستان متفاوت از زندگی خودش تعریف می‌کنه و در واقع با استفاده از اونها سعی می‌کنه نکاتی رو به دانشجوها گوشزد کنه.

هر کدوم از این داستان‌ها نکات و جملات جالبی داره، اما از همون بار اولی که به این سخنرانی گوش کردم، یه جمله‌اش خیلی برام دلنشین بود و هنوز هم هستش. تو داستان سوم میگه «اجازه ندید هیاهو و سر و صدای دیگران، ندای درونی قلب شما رو خاموش کنه». شاید خنده‌دار به نظر بیاد، ولی هربار با شنیدنش احساساتی می‌شم.

این جمله شاید برای اونهایی بیشتر معنی داشته باشه که «ندای» درونی قلبشون با «فریادهای» بلند دور و برشون اصلا سازگار نیست و در یکی دو سال اخیر هم که تقریبا داره لابه‌لای اون فریادها خفه میشه.

اینکه اون «ندا» درسته یا این «فریادها» رو خیلی مطمئن نیستم، و البته احتمالا اینکه چی درسته و چی غلط رو مثل همیشه نتیجه و دستاورد نهایی مشخص می‌کنه. همونطور که اینجا در موردش نوشتم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فربد

تعطیلات نوروز، کاسه‌های چوبی و باقی قضایا

امروز آخرین روز کاری سال ۹۸ بود. دیروز یکی از دوستان تو یکی از گروه‌ها پرسید که تو تعطیلات نوروز که به خاطر «ویروس کرونا» جایی نمی‌ریم و در واقع «قرنطینه» هستیم چکار می‌کنید. من گفتم یه سری فایل آموزشی هست که می‌بینم و بعد هم فیلم و سریال و کتاب.

بعد به ذهنم اومد که نوروز سال گذشته هم که سفر رفته بودیم و خونه‌ی یکی از اقوام نزدیک مهمون بودیم، من لپ‌تاپ برده بودم و مواقعی که خونه بودیم و بقیه تلویزیون می‌دیدن، یا شب‌ها قبل خواب، فیلم‌های آموزشی "Angular" و "PWA" می‌دیدم. خود سال ۹۸ رو هم تقریبا در حوزه‌ی برنامه‌نویسی تو این دوتا فیلد کار کردم و چندتایی پروژه انجام دادم که هر چند طبق معمول! ثمره‌ی مالی خاصی نداشتن، ولی به هرحال تسلطم روی مباحث مربوطه بیشتر شدن. 

اواخر امسال هم با جایی برای همکاری صحبت کردم، که بعد از توضیحات من در مورد مزایای PWA که البته موافق بودن باهاش، گفتن که برای رسمیت بیشتر پروژه می‌خوایم پروژه، خروجی "Android" و "iOS" هم داشته باشه. در نهایت بعد از بررسی‌های مختلف قرار شد که روی "Ionic" کار کنیم. به همین دلیل این یکی دو هفته رو به مطالعه در این زمینه مشغول بودم که احتمالا تو عید نوروز هم ادامه خواهد داشت.

مساله اما، کار با Ionic یا PWA نیست. اتفاقا با مطالعات این چند وقت از Ionic هم خوشم اومده و به نظرم امکانات خوبی ارایه میده و جالبه. بیشتر به این فکر می‌کنم که تو این چند سال دائما سعی کردم از «روندها» عقب نباشم و حتی تو تعطیلات هم در حال «خودیادگیری» بودم. اما در نتیجه‌ی نهایی، چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ رضایت شغلی تفاوت خاصی ایجاد نشده.

مثلا امسال سعی کردم کمتر با شرکت‌ها کار کنم و دوتا پروژه رو که قبلا بارها در موردشون با دوستان متفاوتی صحبت کرده بودیم پیش ببرم. پروژه‌‌ها از نظر فنی که مربوط به من می‌شد به نتیجه رسیدن، ولی از نظر جذب کاربر و .. موفقیت‌آمیز نبودن. البته دومی این اواخر به کرونا و قرنطینه هم خورد و حداقل چندماه اول سال ۹۹ رو هم به همین دلایل از دست میده و دیگه بعید می‌دونم به جایی برسه.

خلاصه اینکه من سعی می‌کنم همچنان بخونم و یاد بگیرم و کار کنم. اما واقعیت اینه که این روند هیچ توجیه اقتصادی و حتی شغلی نداره و فقط علاقه‌ی شخصی باعث ادامه‌اش میشه. امیدوارم یه روزی پشیمون نشم از عمر و انرژی صرف شده تو این مسیر. البته اگه کرونا و «خطاهای انسانی» و سایر «دست‌اندرکاران» بذارن به اون روزا برسیم.

«محمدرضا شعبانعلی» تو یکی از مطالب قدیمیش نوشته بود که توسعه‌ی مهارت‌های فردی مثل ساختن کاسه‌های چوبی و پخش کردن اونها تو بیابون خشکی که وسطش گیر کردیم هستش، به این امید که شاید یه موقع بارونی بیاد و ما با آب جمع شده تو این کاسه‌ها از تشنگی نجات پیدا کنیم. هیچ تضمینی هم برای بارش بارون نیست، ولی ما هم کار دیگه‌ای از دستمون بر نمیاد.

فقط امیدوارم که حداقل کاسه ساختن و پخش کردنِ درست این کاسه‌ها تو بیابون رو بلد باشم. در نهایت، چاره‌ای نیست جز اینکه سال ۹۹ رو هم «امیدوار باشیم به اتفاق افتادن بهترین‌ها، اما آماده باشیم برای وقوع بدترین‌ها.» 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فربد

هزینه

چند برابر شدن ناگهانی قیمت‌ها، چه دلار و سکه، چه خودرو و خانه، چندین بار در دهه‌های اخیر اتفاق افتاده و به نظر میاد باید عادت کنیم که هر چند سال یکبار باهاش مواجه بشیم، هر چند که واقعا کار سختیه. مسلما همه از اثرات منفی اقتصادی، اجتماعی و حتی روحی و روانی این اتفاق روی افراد جامعه زیاد خوندیم و شنیدیم و به قدر کافی ازش اطلاع داریم. 

اما این گرانی‌ها و به تعبیری واقعی شدن قیمت‌ها، یه مزایایی با خودش به همراه آورده که البته تو یه اقتصاد سالم،‌ باید طی یه روال نرمال و طبیعی بدست میومد، نه با این شوک‌های عجیب و غریب قیمتی. یکی از این مزیت‌ها به نظر من، درک ارزش دارایی‌ها و تلاش برای حفظ و مراقبت ازونهاست.

به عنوان مثال با افزایش قیمت ارزهای خارجی، حالا دیگه به‌ راحتی گذشته نمیشه گوشی‌های تلفن همراه و لپ‌تاپ‌های قدیمی‌ رو کنار گذاشت و مدل‌های جدیدشون رو خرید. قبل از این تا یه مشکلی برای ابزارها پیش میومد، گزینه تعمیر و تعویض قطعه کمتر مطرح بود و بیشتر مایل به خرید دستگاه جدید بودیم. اما الان خیلی‌ها حتی گوشی‌هایی که چند سال کنار گذاشته بودن رو پیدا کردن و ازشون استفاده می‌کنن. 

خود من هم رَم و هارد لپ‌تاپ رو عوض کردم و از اینکه لازم نشده یه جدیدش رو بخرم شدیدا خوشنودم. خیلی هم حواسم هستش که مشکلی واسش پیش نیاد، چون اون لپ تاپی که کار من رو راه بندازه رو الان باید با وام بانکی بخرم. خیلی‌هارو هم دیدم که دنبال لپ‌تاپ کار کرده‌ی سالم و تمیز هستن که با قیمت مناسب‌تر میشه خرید. 

کلا وقتی برای بدست آوردن چیزی هزینه میدیم، قدر و ارزش اون رو بیشتر می‌دونیم. خیلی هم مواظبیم که اون چیزی رو که با صرف هزینه‌های مادی یا معنوی به دست آوردیم رو راحت از دست ندیم. برعکس، وقتی شخصی یا سیستمی خیلی راحت چیزی رو به ما بده که اصلا به داشتنش فکر نکردیم، نبودش رو حس نکردیم و آرزوی داشتنش در تک‌تک سلول‌های وجودمون شعله‌‌ور نشده، نه قدردان خواهیم بود، نه تلاشی برای حفظش خواهیم کرد.

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فربد