یکی از چیزهایی که بیشتر از «عدد سن» بهم نشون میده که دیگه اون آدم ده سال پیش، پنج سال پیش، یا حتی دو سال پیش نیستم، تغییر شخصیتهای مورد علاقهم تو فیلمها و سریالهاست.
یه زمانی، بیشتر به شخصیتهای موفق، پر تلاش و مقاوم در برابر مشکلات و سختیها علاقه داشتم. اما حالا، «مادری که پای حرفها و درد دلهای بچهش نشسته» یا «کسی که حال رفیقش رو بدون اینکه چیزی بهش گفته باشه میفهمه» برام جالبتره.
نمیدونم این نشوندهندهی چیه. اینکه دیگه ناامید شدم از اینکه بتونم مثل آدمهای دستهی اول بشم، یا اینکه الان احتیاج دارم آدمهایی از دستهی دوم کنارم باشن.