قبل از دوران دانشجویی و زمانی که هنوز با مامان زندگی میکردم، یکی از مواردی که گاهی باعث بحث بینمون میشد زمانهایی بود که مامان اختلاف نظری با دوست، فامیل، همسایه یا .. پیدا کرده بود و ماجرا رو واسه من تعریف میکرد. گاهی پیش میومد که به نظرم حق با طرف مقابل بود یا حداقل نظر اون طرف هم قابل بررسی بود.
اینطور مواقع معمولا مامان از اینکه من حق رو به طور کامل بهش نمیدادم ناراحت میشد. من هم از اینکه مامان منطقی به موضوع نگاه نمیکنه و انتظار داره که من چشمبسته حرفش رو قبول کنم ناراحت میشدم. به نظرم میرسید این رفتار یه جور «قبیلهگرایی» هستش. اعضای یک قبیله در حوادث و اتفاقات اصلا به جزئیات توجه نمیکنن و از نظرشون همیشه حق با اعضای قبیلهی خودشونه.
یخرده که گذشت و من سنم بالاتر رفت و با اتفاقات زندگی مواجه شدم، کمکم به این نتیجه رسیدم که پدر و مادرها و افرادی که سنی ازشون گذشته رو باید تا جای ممکن همونطور که هستن قبول کنیم. اونا بر اساس شرایط زندگی و دیدی که از دنیا دارن تصمیم میگیرن و رفتار میکنن. حتی گاهی انتظاراتی که از نظر عاطفی از بچههاشون دارن باعث میشه توقعاتی داشته باشن که در حالت عادی عجیب و غیرمنطقی به نظر میاد. معتقد شدم به اینکه اگه از رفتار و طرز فکر اونها ناراضی هستیم، راه چاره اینه که خیلی دقت کنیم که خودمون اونطور نباشیم و یا با گذشت زمان اونطور نشیم.
اما هر چه که گذشت، این «قبیلهگرایی» رو بیشتر و بیشتر تو رفتار آدمها دیدم. قبیله ممکنه کوچک یا بزرگ باشه. به عنوان مثال، تو صحنههای خطرناک رانندگی، همیشه حق با اتومبیلی هستش که ما سوارش هستیم، اینجا قبیلهی ما اتومبیل و سرنشینانش هستن. وقتی قانونی در مورد کسب و کارها تصویب میشه، اول نگاه میکنیم که همین حالا، این قانون چه تاثیری رو درآمد ما و همکارانمون داره و بر اون اساس تصمیم میگیریم که موافق باشیم یا مخالف. اینجا حرفه و شغل ما تعیین کنندهی قبیلهی ماست. در زمان همهگیری کرونا، کارهایی که من و اطرافیانم انجام میدیم مشکلی نداره و هزار دلیل و توجیه براش وجود داره، این دیگران هستن که رعایت نمیکنن و باعث انتشار ویروس در اجتماع میشن.
یکی از ملاکهای من برای قابل اعتماد دونستن افراد اینه که بعد از اینکه شناخت مناسبی از علائق و طرز فکرشون پیدا کردم، تا حد زیادی بتونم دیدگاهشون رو در مورد مسائل مختلف و اتفاقات به درستی حدس بزنم و تعداد دفعاتی که رفتارشون منو به اصطلاح سورپرایز میکنه خیلی کم باشه.
به نظرم قبیلهگراها توانایی زیادی در سورپرایز کردن آدم دارن. یه علتش اینه که هر انسانی در یک لحظهی واحد میتونه جزو قبیلههای متفاوتی باشه: قبیلهی خانواده، قبیلهی دوستان، قبیلهی شغل و حرفه، قبیلهی طرز فکر سیاسی. خیلی وقتا منافع قبایل مختلفی که فرد خودش رو عضو اونها میدونه در تضاد با هم خواهد بود و چون فرد نه بر اساس منطق و درک و بینش، بلکه بر اساس منافع قبیلهایش تصمیم میگیره و رفتار میکنه، در مورد یه موضوع یکسان واکنشهای متفاوتی رو در زمانهای مختلف نشون میده که باعث میشه دیگران سورپرایز بشن.
از بین قبیلهگراها هم، اونهایی برای من غیر قابل اعتمادتر هستن که حتی وقتی تناقضهای رفتاریشون رو بهشون یادآوری میکنی، جوابشون اینه که «اینجا باید اینطور بود»، یا «وقتی همه اینطور هستن چارهای نیست».