با وضعیت روحی و روانی ناشی از شرایط و اتفاقات این اواخر، زندگی فقط با دیدن فیلم و سریالهایی در لابهلای کارها، که گاهی لبخندی روی لب میارن قابل تحمل میشه.
سریال "Modern Family" رو شروع کردم و الان اواخر فصل سومش هستم. بر خلاف بیشتر سریالهای sitcom، لابهلای صحبت شخصیتها صدای خنده پخش نمیشه و این باعث میشه فرصت کمتری برای درک بعضی از دیالوگها و اتفاقات وجود داشته باشه، به خصوص که به نظرم این سریال موضوعات و نکات نسبتا عمیقتری رو مثلا نسبت به سریال "Friends" مطرح میکنه. از بین شخصیتهای سریال، «فیل دانفی» و دخترش «الکس دانفی» از جهات کاملا متفاوتی برام جالبن.
شخصیت فیل دانفی دو حس متضاد رو در من ایجاد میکنه. از طرفی یه حماقتی تو وجودش میبینم که تصور تحملش رو تو زندگی واقعی به عنوان دوست یا عضوی از خانواده مشکل میکنه. اما از طرف دیگه عاشق نحوه رفتار و شخصیتش به عنوان پدر سه تا نوجوون هستم. اهمیتی که به بچههاش میده و مقدار وقتی که براشون میگذاره، ارزشی که همیشه برای احساساتشون قائله و صبر و حوصلهای که در مقابل رفتارهای بچهگانه اونها به خرج میده برام تحسین برانگیزه.
الکس دانفی هم دختر باهوش خانوادهست که بیشتر از هر چیزی، به مدرسه و نمراتش اهمیت میده. با اینکه قراره خواهر بزرگترش زیباتر و جذابتر از خودش باشه و تو سریال رو این موضوع تاکید میشه، اما به نظر من الکس از نظر ظاهری دلنشینتره و شخصیت جالبتری هم داره.
تو قسمت ۲۰ از فصل سوم، فیل دانفی متوجه میشه که برخلاف دو تا فرزند دیگهاش، با الکس خاطره خوبی نساخته که وقتی بزرگ شد، بشینن و با هم در موردش حرف بزنن. همونطور که ازش انتظار میره، کلی نقشه میکشه و با الکس میرن بیرون تا اتفاقات جالبی براشون بیفته. اما به خاطر همون حماقتی که ازش صحبت شد، هیچکدوم از نقشههاش طبق برنامه پیش نمیره.
آخر روز که دارن برمیگردن خونه، فیل ناراحته و از الکس عذرخواهی میکنه که باعث شده روز بدی رو بگذروندن. اینجاست که الکس درک بالاش رو نشون میده و از پدرش تشکر میکنه که یک روز کامل رو براش وقت گذاشته. الکس میگه «همیشه یادم میمونه که پدرم میخواست خاطره خوبی با هم داشته باشیم».
درسته که اون روز خیلی خوب طی نشد و اتفاقات جذابی براشون نیفتاد، اما شخصیت دوست داشتنی پدر حتما تو خاطر الکس میمونه.