تو خیلی از فیلمها و کتابها، دیدیم که شخصیتهایی که یه ویژگی خاص دارن، مثلا پولدارن یا معروفن یا موقعیت شغلی خیلی خوبی دارن، بعد از مدتی از این شکایت میکنن که «کسی منو به خاطر خودم نمیخواد. همهی کسایی که اطراف من هستن به خاطر کسب منفعت شخصی سراغ من میان».
در تصویر زیر، یکی از کاربرای توییتر دیالوگی از فیلم «آتش بس ۲» رو نقل کرده که به نظر پاسخی هستش به دغدغه چنین افرادی :
تو فیلم «جهان با من برقص» هم دیالوگی با همین مضمون وجود داره که در ویدیوی زیر قابل مشاهدهست. البته در اینجا میبینیم که خود شخصی که در این موقعیت خاص قرار داره به زیبایی موضوع رو درک کرده و مشکلی هم باهاش نداره:
اما اگه یه آدم کاملا معمولی همچین حرفی بزنه چطور؟ یعنی کسی که پول و موقعیت و شهرت خاصی نداره بگه «دلم میخواد یکی منو واسه خودم بخواد». آیا حق داریم بهش بگیم «تو آخه چی داری که کسی تو رو واسه اون بخواد؟». من اینطور فکر نمیکنم.
من میتونم درک کنم که آدم رابطهای بخواد فارغ از نسبت خانوادگی، جُدا از وابستگی کاری و مالی، متفاوت از آشناییهای طولانی مدت اما سطحی. طوری که اگه اتفاقی براش افتاد، طرف مقابل اون رابطه اتفاقا داغدار نشه، اما واقعا ناراحت شه و ناراحتیش هم مثل داغ نباشه که اولش خیلی شدید باشه و بعد از مدتی سرد شه، بلکه به خاطر محبتی که نسبت به شخص داره، تحمل جای خالیش با گذشت زمان براش سختتر شه و بیشتر دلتنگش باشه.
آره، من واقعا میفهمم اینو.
در همین رابطه: به خاطر خود «تونی سوپرانو»