امروز قسمت آخر سریال "Better Call Saul" رو دیدم. قبلا اینجا در مورد این سریال و شخصیت اصلیش نوشته بودم. معمولا قسمتهای آخر سریالهای محبوب خیلی بحث بر انگیز میشن. طرفدارها انتظاری از سریال و نحوه پایانش دارن که گاها برآورده نمیشه و میگن سریال بد تموم شد. من ولی معمولا مشکلی با پایانبندیها ندارم و به نظرم مثل بقیه سریال، حاصل دید و نظر نویسندگان و کارگردان سریال خواهد بود. (ادامه متن ممکنه بخشی از داستان سریال رو لو بده).
فقط دلم میخواد بگم که چقدر از شخصیت «کیم وکسلر» خوشم میاد. چقدر حال کردم که با وجود همه اتفاقات و حتی تو زندان هم «جیمی» رو تنها نذاشت.
شاید علت تصمیم به ظاهر غیر منطقی جیمی هم این بود که دلش نمیخواست رفاقت و همدلی کیم رو از دست بده. شاید ترجیح داد به جای اینکه بعد از ۷ سال از زندان بیاد بیرون و بدون هیچ امیدی هر روز از خواب پا شه و کارهای تکراری بکنه، مدت خیلی زیادی تو زندان بمونه و به دیدن گاه و بیگاه کیم دلخوش باشه، دلخوش به اینکه گاهی یواشکی یه سیگار با هم بکشن. شاید زندگی اینطوری جذابتر باشه.
یه نکته جالب اینه که قبلا تو این پست هم از کیم تعریف کرده بودم. اصلا یادم نبود.