تو این یکی دو هفتهی اخیر که به خاطر یه معامله و نقل و انتقال مِلک، چندباری حسابهام رنگ چند صد میلیون پول به خودشون دیدن، چندباری لازم شد که این مبالغ رو از حسابهای مختلفم بردارم و به یکی از حسابها که چندتا چک ازش داده بودم منتقل کنم.
هربار که میخواستم این انتقال بین بانکی رو انجام بدم، کارمندی که تو باجهی بانک قرار بود این کار رو بکنه می پرسید «چرا میخواید این مبلغ رو از حسابتون خارج کنید»، یا «میدونید که ۹۰ درصد این مبلغ رو میتونیم تا ۲ روز دیگه بدون ضامن بهتون وام بدیم؟» و جملاتی از این قبیل که معنی کلیش این بود که پول رو از حسابت تو شعبهی ما خارج نکن، یا یخرده دیرتر خارج کن.
یکی دوبار اول فقط توضیح دادم که از یه حساب دیگه چک دادم و چارهای ندارم. دفعات بعدی توجهم جلب شد که جالبه این برخورد کارمندهای بانک. فکر کردم شاید تو آموزشهای کاری بهشون گفتن که همچین پیشنهادهایی بدن یا شاید میزان خروج پول از شعبه روی مثلا پاداششون تاثیر میذاره. اینو البته کارمندهای بانک باید بدونن.
به هر حال حس جالبی بود که به آدم پیشنهادهای جذاب بدن، یا حس کنی چیز مهمی داری که برای کسی بود و نبودش مهمه. آره دیگه. تا حالا که پول «درست و حسابی» تو حسابم نبوده، زمین و ملک بیکار هم که نداشتم. تو این دنیا فقط یه چیزایی در مورد کار و رشتهی تحصیلیم بلدم و یه چندتایی هم کتاب خوندم، که اونا هم مسلما ارزشی ندارن.
پس فعلا از خاطرات شیرین همین چند روز لذت میبرم.